عاطی: گرمه، خیلی گرمه! داغ کردم! من(واقعا بی منظور!): کسی خونهمون نیست، میای خونه ما؟ (لحظاتی میگذرد و از خنده میمیریم، در میان خنده) : یه گربه دارم سیگار میکشه، میای ببینی؟ عاطی: وای آره میام ^^ با هم: همین کارارو میکنیم دعوتمون نمیکنن کربلا... بغض پایان داستان...,نشست زمین,نشستن,نشست زمین در تهران ...ادامه مطلب